ده ماهگی عسلم
دیگه تو چهار دست و پا رفتن حسابی خبره شده بودی و سرعتت زیاد شده بود و محار کردنت غیر ممکن از همه چیز میگرفتی بلند میشدی و چند قدم میرفتی و تالاپی میخوردی زمین حسابیم دردری بودی و تا از خواب بیدار میشدی اول میگفتی دد و همش بهونه میگرفتی تا آخر ببریمت میومدیمم باز گریه میکردی که چرا اومدیم خونه و مگه حالا حالاها ساکت میشدی همچنان غرغرو گریه او بودی و اصلا اجازه نمیدادی من از جام بلند شم همش میگفتی پیش من باش و بغلم کن که دیگه کمری برام نزاشته بودی چشم و گوش و مو و بینی و زبونتو میشناختی و تا میگفتیم نشون میدادی،سرسری میکردی،خودتو موش میکردی و حسابی بانمک میشدی و بوس میفرستادی. دست بزنتم حسابی خوب شده بود و مارو میزدی و موهامونو میک...
نویسنده :
romina
20:35